آلای رفاقت
نمیدونم که چی بگم واژه نداره قلَمَم مثل مترسک سوت و کور بین درختا الَمَم نمیدونم که چی بگم واژه نداره قلَمَم مثل مترسک سوت و کور بین درختا الَمَم ...... مثل یه شیر حرز آب اشکم از این چشام میاد اگر باهات حرف نزنم تو دل میشه غمام زیاد ...... سنگ صبور شدی واسم درد منو گوش میکنی وقتی که گل میدم بهت به یاد من بوش میکنی ...... مثل یه قفل سازه زرنگ رمز دلو رقم زدی مثل یه باغبون تو باغ میون دل قدم زدی ...... شدم درخت خشک و پیر توی کویر بی کسی اما تو گفتی با نگات یه روز به دادم می رسی ...... چشمایی که نبینتت به درد من نمی خوره اما همین چشمای خیس ثانیه ها رو میشمره ...... لعنت هر چی آدمه به انتظار و فاصله فاصله،اما بودنت تو عشق ما بی حاصله ...... لحظه ی دیدار تورو چه طور تصور بکنم جای تو اینجا خالیه چه جور جات و پر بکنم ...... ثانیه ی نیم وجبی واسم داره شرط میذاره میخوام بیام پیشت ولی بی معرفت نمیذاره ...... کاشکی که تو عطر می شدی همیشه بودی رو تَنَم بذار رو راست بهت بگم عاشق اون نگات منم مثل یه شیر حرز آب اشکم از این چشام میاد اگر باهات حرف نزنم تو دل میشه غمام زیاد ...... سنگ صبور شدی واسم درد منو گوش میکنی وقتی که گل میدم بهت به یاد من بوش میکنی ...... مثل یه قفل سازه زرنگ رمز دلو رقم زدی مثل یه باغبون تو باغ میون دل قدم زدی ...... شدم درخت خشک و پیر توی کویر بی کسی اما تو گفتی با نگات یه روز به دادم می رسی ...... چشمایی که نبینتت به درد من نمی خوره اما همین چشمای خیس ثانیه ها رو میشمره ...... لعنت هر چی آدمه به انتظار و فاصله فاصله،اما بودنت تو عشق ما بی حاصله ...... لحظه ی دیدار تورو چه طور تصور بکنم جای تو اینجا خالیه چه جور جات و پر بکنم ...... ثانیه ی نیم وجبی واسم داره شرط میذاره میخوام بیام پیشت ولی بی معرفت نمیذاره ...... کاشکی که تو عطر می شدی همیشه بودی رو تَنَم بذار رو راست بهت بگم عاشق اون نگات منم یکی بود که منو کم داشت ، یکی که دلواپسم بود یه کسی که روی شونه اش ، قطره قطره اشک بریزم یکی که منو بفهمه ، حس کنم براش عزیزم کاشکی اون یکی تو بودی بین این همه غریبه آخه غیر از تو نگاه ، بقیه پر از فریبه کاشکی اون یکی تو بودی ، کاشکی چشمات مال من بود کاشکی عشق تو جوابی واسه هر سوال من بود تو چه کردی با دل من ، تو چه آوردی به روزم انگار این تقدیر من بود که به پای توبسوزم دیگه راه, پس و پیشم ، همه بن بست و بسته دیگه خیلی وقته این دل ، زیر پای تو شکسته من توی رویای تو هستم ، تو به فکر یکی دیگه ولی من پای تو موندم ، یا تو ، یا که هیچکی دیگه
به اینکه من دوست دارم حتی یه ذره شک نکن بزار بهت گفته باشم که ماجرای ما و عشق تقصیر چشمای تو بود ، وگرنه ما کجا و عشق ؟ سرم تو لاک خودم و دلم یه جو هوس نداشت بس که یه عمر آزگار کاری به کار کس نداشت تا اینکه پیدا شدی و گفتی ازاین چشمای خیس تو دفتر ترانه هات یه قطره بارون بنویس عشقمو دست کم نگیر درسته مجنون نمیشم وقتی که گریه می کنی حریف بارون نمیشم رو ساحل سرخ دلت اسم کسی رو حک نکن به اینکه من دوست دارم حتی یه ذره شک نکن هنوز یه قطره اشکتو به صد تا دریا نمی دم یه لحظه با تو بودنو به عمر دنیا نمی دم همین روزا بخاطرت به سیم آخر می زنم قصه عاشقیمونو تو شهرمون جار می زنم کمی تا قسمتی ابریست چشمان تو انگاری سوارانی که در راهند میگویند می باری تو را چون لحظه های آفتابی دوستت می دارم مبادا شعله هایم را به دست باد بسپاری مبادا بعد از آن دیدارهای خیس و رویایی مرا در حسرت چشمان ناز خویش بگذاری زمستان بود و سرمایی تنم را سخت می لرزاند و من در خواب دیدم در دلم خورشید می کاری هوا سرد است و نعش صبح روی جاده می رقصد عطش دارم بگو: کی بر دلم یک ریز می باری.... محبس خویشتن منم ، از این حصار خسته ام من همه تن انا اللحقم ، کجاست دار ، خسته ام در همه جای این زمین ، همنفسم کسی نبود زمین دیار غربت است ، از این دیار خسته ام کشیده سرنوشت من به دفترم خط عذاب از آن خطی که او نوشت به یادگار خسته ام در انتظار معجزه ، فصل به فصل رفته ام هم از خزان تکیده ام ، هم از بهار خسته ام به گرد خویش گشته ام ، سوار این چرخ و فلک بس است تکرار ملال ، ز روزگار خسته ام دلم نمی تپد چرا ، به شوق این همه صدا من از عذاب کوه بغض ، به کوله بار خسته ام همیشه من دویده ام ، به سوی مسلخ غبار از آنکه گم نمی شوم در این غبار ، خسته ام به من تمام می شود سلسله ای رو به زوال من از تبار حسرتم که از تبار خسته ام چه برده و چه باخته ، از این قمار خسته ام گذشته از جاده ی ما ، تهی ترین غبار ها از این غبار بی سوار ، از انتظار خسته ام همیشه یاور است یار ، ولی نه آنکه یار ماست از آنکه یار شد مرا دیدن یار، خسته ام یکی را دوست دارم همان کسی که شب و روز به یادش هستم و لحظات سرد زندگیم را با گرمای عشق او میگذرانم یکی را دوست دارم،بیشتر از هرکسی همان کسی که مرا اسیر قلبش کرد! یکی را دوست دارم،که میدانم او دیگر برایم یکی نیست ، او برایم یک دنیاست! کسی که هرگزاشکهایم را ندید وندید که چگونه از غم دوری و دلتنگی اش پریشانم! کسی را دوست دارم که برای من بهترین است،از بی وفایی هایش که بگذرم برای من عزیزترین است! آری یکی را از ته دل صادقانه دوست دارم
......
رو ساحل سرخ دلت اسم کسی رو حکن
قمار بی برنده ایست ، بازی تلخ زندگی