آلای رفاقت
آهسته،قلبم شکسته آهسته بیا ،
باز هم که فراموش کرده ای کجا آمده ای اینجا قلب من است آهسته ، این قلب، شکسته... نگاهی کن ببین درهای قلبم بسته شاید باز هم بی وفایی مثل تو پشت دیوار قلبم نشسته ! آمده ای که بگویی پشیمانی؟ اما هنوز چند روزی بیش نیست که از آن روز گذشته آتش دلم همچنان در حال سوختن است ، بگذار خاکستر شود ، بعد بیا و دوباره دلم را بسوزان بگذار گونه های پر از اشکم خشک شود ، بعد بیا و دوباره اشکم را در بیار آهسته ، قلبم بدجور شکسته دوباره آمده ای که چه بگویی به این دل خسته آمده ای دوباره بشکنی قلبم را ، یا باز هم به بازی بگیری این دل تنهایم را ... بی خیال ، با تنهایی بیشتر رفیقم تا با تو ای نارفیق هیچ خاطره ی خوشی ندارم از تو بگذار در حال خودم باشم ، نه مهربانی تو را میخواهم ، و نه دلسوزی های تو را نمیبخشم آن قلب بی وفای تو را بگذار در حال خودم باشم ، به تنهایی بیشتر از تو ، نیاز دارم ، پس بگذار با تنهایی تنها باشم در خلوت خویش با غمها باشم ، نمیخواهم دوباره بازیچه دست این و آن باشم آهسته ، غم سنگینی در دلم نشسته ...
دلتنگی بی پایان همیشه هر گاه دلتنگت میشوم ، مینشینم در گوشه ای و اشک میریزم آن لحظه آرزو میکنم که باشی در کنارم ، بنشینی بر روی پاهایم و آهسته در گوشم بگویی که دوستت دارم کاش بیاید آن روز ، کاش تبدیل شود به حقیقت آن آرزو ، تا لبخند عاشقی بر روی لبانم بنشیند ، تا کی دلم در غم دوری ات، به انتظار بنشیند! ببین خورشید را ،در حال غروب است ، نمیدانم ،میدانی اینجا که نشسته ام چقدر سوت و کور است !؟ نیستی اینجا که اینگونه سرد و بی روح است ، نیستی در کنارم که دلم تنها و پر از غصه، در این لحظه ی غروب است هیچ است این دل بی تو ، تمام است لحظه های شادی بی تو، بگیر دست مرا با آن دستان مهربانت، به تو نیاز دارم همیشه و همه جا، به آن دل مهربانت هستم تا هستی در این دنیای خاموش ، نمیشوی ، حتی یک لحظه نیز از یاد من فراموش! ندیدم تا به حال عشق و صداقت را جز از دل تو، ندیدم تا به حال مهربانی و وفا را جز از قلب مهربان تو، ندیدم یک قلب پاک را جز قلب درخشان تو تا به حال، بیا تا ثابت کنیم به همه معنای یک عشق ماندگار! برمیگردیم به سر خط ، دلتنگی مرا دیوانه میکند تا آخر خط ، گفتم تا گفته باشم درد دلم را به تو ، یکی که بیشتر نیست در این دنیا دیوانه ی تو! بیا که تا نفسی هست یار هم باشیم به غنچه های محبت بهار هم باشیم دست
ای عشق همه بهانه از توست من خامشم و ترانـه از توست آن بانگ بلنـــــــد صبحگــــــاهی وین زمزمـــــه شبانــه از توست
مــــــــــن اندوه خـــویش را ندانم این گریــــه بی بهانــــه از توست ای آتش جـــــــــــان پاکبـــــــــازان در خرمــــــن من زبانــــه از توست
افســون شده تو را زبان نیست ور هست همـه فسانه از توست کشتی مــــرا چه بیــــم دریا؟ توفــــــان ز تو و کرانه از توست گر باده دهی وگر نه غم نیست مست از تو و میخانـــه از توست
...................................................
آزمودم زندگی دشت غم است شادیش اندوه و عیشش ماتم است
...................................................
در میان جمع مردان یا همیشه مرد باش یا دم از مردی مزن یا یکسره نامرد باش
...................................................
بمیرم من واسه اون دلشکسته که چون من خیری از دنیا ندیده
...................................................
خنده ی تلخ من از گریه غم انگیزتراست کارم از گریه گذشته به خودم میخندم
...................................................